عرق کشنده. آنکه عرق گیرد. آنکه عرق کشمش کشد. (یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، آنکه عرق گل و بیدمشک و کاسنی و شاهتره و امثال آن با قرع و انبیق کشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
عرق کشنده. آنکه عرق گیرد. آنکه عرق کشمش کشد. (یادداشتهای مرحوم دهخدا) ، آنکه عرق گل و بیدمشک و کاسنی و شاهتره و امثال آن با قرع و انبیق کشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
در اصطلاح پزشکی، جوشهای کوچکی که بر اثر ترشح زیاد عرق بر سطح پوست عارض میشوند. عرق جوش. (از فرهنگ فارسی معین). - عرق گز شدن، بر اثر خوی کردن، بثورات خرد در تن پیدا آمدن
در اصطلاح پزشکی، جوشهای کوچکی که بر اثر ترشح زیاد عرق بر سطح پوست عارض میشوند. عرق جوش. (از فرهنگ فارسی معین). - عرق گز شدن، بر اثر خوی کردن، بثورات خرد در تن پیدا آمدن
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در دوهزارگزی شمال راه اتومبیل رو خرم آباد به بروجرد. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای هشتادتن سکنه. از چشمه علی مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان دالوند بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در دوهزارگزی شمال راه اتومبیل رو خرم آباد به بروجرد. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای هشتادتن سکنه. از چشمه علی مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کشندۀ عاشق: تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد اینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید. حافظ. ، آنکه عاشق خود را به محبتی ننوازد و بر وی ستم کند. جفا کننده در حق عاشق: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست. حافظ
کشندۀ عاشق: تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد اینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید. حافظ. ، آنکه عاشق خود را به محبتی ننوازد و بر وی ستم کند. جفا کننده در حق عاشق: ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست. حافظ
مغلوب. زبون، مصور. نقاش. (آنندراج) : سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم آن جان و دل که میدهم امروز باج نیست. سالک قزوینی. وصال شاهد معنی بوقت خود دریاب مباش طرح کش نظم آبدار عبث. میرزا رضی دانش (از آنندراج). و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 43 شود
مغلوب. زبون، مصور. نقاش. (آنندراج) : سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم آن جان و دل که میدهم امروز باج نیست. سالک قزوینی. وصال شاهد معنی بوقت خود دریاب مباش طرح کش نظم آبدار عبث. میرزا رضی دانش (از آنندراج). و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 43 شود